آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

آرینا کوچولوی ما

آرینا ۱۳ ساله✨️

دخملی و این روزها

چند روزی بود که از سر کنجکاوی میرفتیم و خونه های نوساز محل رو میدیدم. شاید هم تو فکر تعویض خونه بودیم. این وسط دخملی هم حسابی لذت میبرد. براش خیلی جالب بود چون تا حالا خونه نوساز و خالی ندیده بود. از تمام پنجره ها بیرون رو نگاه میکرد و به اتاقها سرک میکشید. خوشحالم که در این دوران هم تونستی چیزهای جدید یاد بگیری و تجربیات جدید کسب کنی. ...
31 مرداد 1393

دخملی و باغ وحش

امروز هم با بابایی تصمیم گرفتیم بریم باغ وحش. هوا گرم بود و حیوانات بیچاره یه سایه پیدا کرده بودن و خواب بودن. یه مقدار میوه برده بودم که دخملی بخوره ولی همه رو آهو ها خوردن. طفلی ها از گرسنگی و تشنگی برای میوه ها چه میکردن. آرینا هم انواع حیوانات رو دید. با اینکه وقتی رفته بودیم مالزی باغ وحش اونجا رو دیده بود و اون باغ وحش حتی انگشت کوچیکه باغ وحش ما هم نیست. ولی باز هم چون اون موقع حدود دو سال و نیمه بود، خاطراتش از حیوونای اونجا تاریک و روشنه و بعضی شاخص ها رو یادشه. امروز از دیدن شیر و ببر و سیاه گوش و روباه و همینطور فیلها خیلی خوشش اومد. دم قفس میمونها شیشه بود و یه میمون کوچولو...
23 مرداد 1393

دخملی و نمایش عروسکی

دیروز عصر آرینایی رو بردم فرهنگسرا نمایش عروسکی. اسم نمایش " آی قصه قصه قصه " بود. بد نبود ولی از عروسک گردانی خبری نبود و بازیگر داشت. آرینایی دومین بار بود که نمایش عروسکی میرفت. ولی چون بار اول یکسال و نیمه بود خیلی یادش نمیاد. وقتی ما کوچولو بودیم و میرفتیم اینطور نمایشها کل برنامه با عروسک بود و خیلی جذابتر بود. در آخر هم گروه نمایش با بچه ها عکس یادگاری گرفتن. آرینا هم نمیدونم داره کجا رو نگاه میکنه که حواسش به عکس گرفتن نیست. ...
23 مرداد 1393

دخملی و رادین

دیشب خاله یاسی اینا و ماماجی و باباجی شام اومدن خونه ما. آرینا و رادین ترکوندن. با هم سوار ماشین شارژی که شدن رادین شیطونکی آرینا را هل میداد که پیاده شد من خودم فرمون رو بگیرم. کلی هم با آرینا خندید. وقتی که رفته بود خونه یه نفس خوابیده تا صبح دقیقا مثل آرینا. موقع خوردن آلو قیافش دیدنی بود. مگه کسی جرات داشت ازش بگیره. خیلی خوش گذشت. موقع رفتن هم آرینا کلی به ماماجی التماس کرد که بمونن ولی ماماجی گفتن تو بیا پیش ما بمون. دخملی هم که بمون نیست. ...
17 مرداد 1393

دخملی و تعطیلات عید فطر

تعطیلات عید فطر دخملی رو بردیم شمال پیش عزیز. خیلی خوش گذشت . هوا عالی بود خنک و ملس. یه روز که یکم آفتابی شد آرینا و آریسا رفتن تو استخر و حسابی بازی کردن اونقدر که خودشون خسته شدن و گفتن دیگه بسه. آرینا روزا اونقدر با آریسا بازی میکرد که شب بیهوش میشد. شانسمون هم خوب بود بجز نیم ساعت تو رفتن و نیم ساعتم تو برگشت تو ترافیک وحشتناک جاده نموندیم. ...
12 مرداد 1393
1